علم و عمل؛ خاستگاه فهم بالنده قرآن

پدیدآورمحمدتقی مصباح یزدی

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 473 بازدید
علم و عمل؛ خاستگاه فهم بالنده قرآن

آيت الله محمدتقي مصباح يزدي

در باب وظايف قرآن پژوهان، توجه به دومحور مهم الزامي است: محور نخست عبارت است ازلزوم شناخت وبهره گيري از آثار قرآن پژوهان پيشين كه در حد تلاش خود گوهرهايي از درياي معارف قرآن را به بشر عرضه كرده اند. محور دوم، تلاش براي استخراج گوهرهاي ناشناخته و مستور قرآن است كه تاكنون در دسترس قرار نگرفته است. اين استخراج نياز به زمينه ها و شرايطي دارد كه افزون بر توانايي هاي علمي و نظر داشت حاصل عمر گذشتگان، عمل كردن و كاربست آموزه هاي قرآن از مهمترين آثار به شمار مي آيد. برخي آيات و احاديث، بيانگر ارتباط علم و عمل مي باشند. دراين نوشتار كه از ماهنامه معرفت شماره 143 انتخاب شده ، نمونه هاي عيني از تاثير عمل به آموزه هاي قرآن در درك عميق آن بيان شده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم:

لزوم كشف حقايق مستور قرآن با بهره مندي از آثار موجود

ما همه معتقديم سعادت دنيا و آخرت انسان در پيروي از اسلام است و اين وقتي حاصل مي شود كه ما اسلام را درست بشناسيم. اصيل ترين، محكم ترين، پايدارترين، و غني ترين منبع شناخت اسلام قرآن كريم است وطبق رواياتي، كه شايد متواتر معنوي باشد، قرآن كريم دريايي است كه كسي نمي تواند به عمق آن برسد (نهج البلاغه، خ 198) جز آنان كه خداي متعال حقايق را برايشان كشف كرده است. آنان حقيقت قرآن را لمس و مس مي كنند. خود قرآن نيز مي فرمايد: «انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لايمسه الاالمطهرون» (واقعه: 77-79) به راستي كه آن خواندني ارجمندي است كه در نوشتاري پنهان قرار دارد و جز پاكيزگان بدان دست نمي يابند. بنابراين، بر اين باوريم كه قرآن آن قدر حقايق مفيد براي زندگي و سعادت انسان دارد كه هر چه ما كنجكاوي كنيم و بيشتر استنباط نماييم، بازهم پايان نمي گيرد و هيچ وقت نبايد فكر كنيم كه ديگر كار تحقيق درباره قرآن تمام شده است. ازنظر كار علمي، به عنوان يك دانشجو همواره بايد توجه داشته باشيم كه هرچه از معارف قرآن بفهميم قطره اي از درياست و هنوز اعماق ناشناخته اي وجود دارد كه جاي تحقيق بيشتر دارد. اگر اين را به واقع معتقد باشيم، انگيزه اي قوي در تحقيق و پژوهش خواهيم داشت.
كارهاي لازم و بايسته در زمينه پژوهش قرآني را مي شود به دو بخش تقسيم كرد: يكي اينكه از كارهايي كه ديگران در طول تاريخ اسلام و تشيع در اين زمينه كرده اند، درست بهره مند شويم، و ديگر اينكه سعي كنيم حقايق جديدي كشف كنيم و به معاصران و آيندگان عرضه نماييم. درست مثل كسي كه كنار يك دريا و يا كنار يك معدن عظيمي كه گنج هايي از آن استخراج شده و آماده استفاده است قرار گرفته، بايد از بخشي كه استخراج شده استفاده كرد؛ ولي بايد تلاش كنيم كه گنج هاي ديگري را نيز استخراج نماييم. وقتي مي دانيم كه در اعماق اين دريا يا در اعماق اين معدن هنوز جواهر و گوهرهاي ناشناخته اي وجود دارد، بايد تلاش كرد و آنها را كشف نمود و در معرض استفاده قرار داد. بنابراين، اولاً، بايد سعي كنيم از زحماتي كه ديگران كشيده اند حداكثر استفاده را ببريم و ثانياً، همت كنيم با بهره اي كه از دستاوردهاي ديگران مي بريم و ابزاري كه استفاده مي كنيم، معارف جديدي را استنباط نماييم و در دسترس جويندگان و پويندگان حقيقت قرار دهيم.
اما كار به اينجا تمام نمي شود، براي اينكه مفروض ما اين است كه قبل از اينكه بفهميم قرآن هنوز معارف ناشناخته اي دارد، بر اين اعتقاد بوديم كه قرآن تنها راه سعادت انسان است و اين مطالعات و تحقيقات و پژوهش ها براي اين است كه انسان چيزهاي جديدي به دست بياورد تا از آن براي سعادتش استفاده كند. زماني در اين ادعا صادق هستيم، كه به آنچه از معارف قرآن مي دانيم درست عمل كنيم. اگر مسائلي را كه در قرآن خيلي واضح و آشكار بيان شده و بر آن تأكيد گرديده، عملاً نشنيده و نديده بگيريم، چندان فرقي ندارد كه آيه اي در قرآن باشد يا نباشد. آيا در اين صورت، مي توانيم ادعا كنيم كه ما واقعاً قرآن را ضامن سعادت انسان مي دانيم؟ من خيال مي كنم- البته قياس به نفس مي كنم؛ آقايان هم مختارند به نفس خود مراجعه كنند و ببينند تا چه اندازه با بنده شباهت يا تفاوت دارند- صرف نظر از تحقيقات علمي در باب آياتي كه احتياج به مطالعات فني و تخصصي دارد، اگر يك بار روي قرآن مرور كنيم، به همين اندازه كه معناي تحت اللفظي عبارت هاي قرآن را درست بفهميم، خواهيم ديد كه قرآن مطالبي رابه ما عرضه مي كند كه در عمل به آن بسيار كوتاهي كرده و مي كنيم و به زحمت مي توان گفت كه اگر اين كتاب، كتاب عمل است، ما اهل عمل به اين كتاب هستيم! دقت ها و ريزبيني هاي مفسران وبزرگان به جاي خود محفوظ؛ مطالب روشن آيات هيچ نيازي به كارهاي تخصصي ندارد هركس كه با عبارات عربي و الفاظ قرآن انسي داشته باشد مي فهمد كه قرآن چه مي گويد. هم در بخش باورها، هم در بخش ارزش ها هم در روش هاي عملي مطالب بسيار واضحي در قرآن هست كه وقتي ما آنها را با باورها و روش هاي خودمان مقايسه كنيم مي بينيم زندگي ما با اينها تناسب ندارد، بلكه با آن خيلي فاصله دارد و نمي توان گفت زندگي ما براساس اين باورها و اين ارزش هاي قرآني شكل گرفته است.
مشروط بودن فهم عميق قرآن به عمل به آموزه هاي آن
به دست آوردن معارف عميق قرآن تا حد زيادي به عمل به قرآن بستگي دارد. معارف لطيف و عميق را كساني درك مي كنند كه به مفاد و معناي ظاهر آيات قرآن عمل كرده باشند. كساني كه به باورها و بايدها و نبايدهاي بيان شده در ظاهر قرآن متعبدند، توفيق درك مطالب عميق تر آن را مي يابند. در خود قرآن كريم آياتي دال بر اين مطالب داريم؛ مانند: «يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا) (انفال:29)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، اگر تقواي الهي پيشه كنيد خداوند براي شما وسيله تشخيص (حق از باطل) قرار مي دهد. در جوامع روايي نيز بابي با عنوان «استعمال العلم» (كافي، ج1، ص 44) آمده است؛ از جمله حديث منقول از حضرت امير(ع) كه مي فرمايد: «العلم مقرون بالعمل فمن علم عمل و العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه»؛(همان) دانش پيوسته به عمل است، پس آنكه دانست بايد عمل كند. دانش فراخواننده عمل است، اگر بدان پاسخ داده شد (باقي مي ماند)، وگرنه از او كوچ خواهد كرد. تجربه عملي بزرگان نيز همين را نشان مي دهد. بنابراين، استفاده علمي از قرآن نيازمند عمل به قرآن است، وگرنه درك درستي از قرآن حاصل نمي شود. ما مي خواهيم معارف قرآن را استنباط كنيم تا هم خودمان سعادتمند شويم و هم راه سعادت را به بشر بياموزيم. مي خواهيم بگوييم: به اين قرآن عمل كنيد تا سعادتمند بشويد. اگر عمل خودمان با قرآن توافق چنداني نداشته باشد، نه در فهم و نه در دعوت ديگران موفق نخواهيم شد. البته عمل ما توافق جزئي با قرآن دارد. نمي شود انسان مؤمن باشد و به هيچ دستور قرآن عمل نكند! اما توافق جزئي با كلي خيلي فرق دارد. به عنوان نمونه كوچك، هر كس مروري بر آيات قرآن بكند به وضوح درمي يابد كه قرآن معتقد است اين زندگي دنيا با لذت هايي كه دارد و با زيورها و زينت هايي كه خدا در آن قرار داده، نسبت به حقايق ثابت اخروي و معنوي حكم فريب را دارد: (و الحياه الدنيا الا متاع الغرور) (آل عمران: 185)؛ زندگي دنيا چيزي جز كالاي فريبنده نيست. و اصلا در مقام مقايسه با آنها قابل مقايسه نيست. آدمي فطرتا به گونه اي آفريده شده كه تمايل به امور دنيا دارد؛ اما وجود ميل به امور دنيوي نشان از هدف بودن آن ندارد، بلكه اين تمايل براي هدف ديگري است. اگر انسان نسبت به موارد مختلف امتحان، از خوردني هاي طبيعي و نفساني علاقه اي نداشته باشد، زمينه امر و نهي و امتحان فراهم نمي شود. انسان بايد نسبت به چيزي تمايل داشته باشد، آنگاه به او بگويند اگر بنده و فرمانبري، اين كار را نكن. همه اين زينت هايي كه در دنيا قرار داده شده و روزي هم همه آنها گرفته خواهد شد، براي اين است كه ما امتحان بشويم. اگر ما باور داشته باشيم كه واقعا همه كالاهاي دنيا اسباب امتحان است، بايد نقش خود را در مقابل آن نشان دهيم تا به نتيجه برسيم و پاداش بگيريم. آن پاداش اصل مطلوب ما بوده و ثابت و هميشگي و بي عيب و نقص است و رنجي به همراه ندارد: (لايمسنا فيها نصب و لايمسنا فيها لغوب) (فاطر-53)
در آن سرا نه رنجي به ما مي رسد و نه درماندگي. نه خستگي دارد، نه رنج و زحمت. اينها همه مقدمه است براي اينكه ما لياقت دريافت آن را بيابيم. آن پاداش چه مراتبي دارد و اولياي خدا به كجا مي رسند؟ بايد از خود قرآن فراگرفت و به كمك عمل به قرآن فهميد كه انسان به چه جاهايي مي تواند برسد. اگر درست عمل نكنيم، هر چه به مغزمان فشار بياوريم، نمي توانيم بفهميم كه قرآن درپي رساندن انسان به كجاست.

مسئوليت بزرگ عمل به قرآن

ما امروز از جهات متعددي مسئوليت بزرگي در مقابل عمل به قرآن داريم. اين حقيقتي غيرقابل انكار است كه دنيا تشنه حقايق قرآن است. بنابراين، بايد تحقيق نماييم و معارف قرآن را ياد بگيريم. بايد اين گنج را استخراج كنيم و در اختيار مردم جهان قرار دهيم. معارف قرآن امانتي است كه بايد به اهل آن برسانيم. رفتار ما نيز مي تواند در انجام اين رسالت اثر داشته باشد؛ يعني اگر رفتارمان نشان بدهد كه ما چندان اهميتي به معارف و احكام قرآن نمي دهيم، چگونه مي خواهيم ديگران را به اهميت دادن به آن دعوت كنيم؟ اگر رفتارمان نشان از دلبستگي به دنيا دارد، چطور مي توانيم به ديگران بگوييم كه اين كار بدي است، شما آن را انجام ندهيد؟ قرآن هم از اين كار مذمت مي كند: (وآثر الحياه الدنيا) (نازعات- 83)؛ و زندگي دنيا را برگزيد.
(الذين يستحبون الحياه الدنيا علي الاخره) (ابراهيم3)؛ آنان كه زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح مي دهند. يعني زندگي دنيا را دوست تر مي دارند، بيشتر خوششان مي آيد، اين را جدي تر مي گيرند. قرآن آمده براي اينكه اين را به مردم بفهماند: (بل توثرون الحياه الدنيا و الاخره خير وابقي ان هذا لفي الصحف الاولي صحف ابراهيم و موسي) (اعلي: 61-91)؛ بلكه زندگي دنيا را انتخاب مي كنيد، حال آنكه آخرت بهتر و پايدارتر است. به راستي كه اين مطلب در كتاب هاي پيشين آمده است؛ كتاب هاي ابراهيم و موسي. اگر رفتارمان نشان بدهد كه به اين باور نداريم، آن وقت چگونه مي خواهيم ديگران را دعوت كنيم؟ در اين صورت، تبليغاتي كه ما از اسلام و قرآن مي كنيم، نتيجه اي دربر نخواهد داشت. كم كم به اين منتهي مي شود كه اولا، مي گويند آنچه كه از قرآن به زبان مي آورند، اعتبار چنداني ندارد؛ اينها يك برداشتي است، برداشت هاي ديگري هم هست! ثانياً، دعوت پيامبران براي آن است كه مردم حقوق ديگران را تا حدي رعايت نموده و كمتر به حقوق ديگران تجاوز كنند، ولي عذاب و جهنم و بهشت و اينها واقعيتي ندارد!(5) اكنون كار بدان جا رسيده كه استاد دانشگاه به نام اسلام شناسي صريح مي گويد هيچ دليلي نداريم كه آنچه قرآن گفته راست است و اصلا دليل نداريم كه هر چه خدا مي گويد راست است! خدا و پيامبر و قرآن همه درست، قرآن هم كلام خداست، اما ما هيچ دليلي نداريم كه راست مي گويد، اينها را گفته اند تا يك مقدار جلوي فسادها را بگيرند و نظمي برقرار بشود، زندگي فقط همين دنياست!
اگر رفتار ما همين تفكر را نشان دهد، صبح كه از خواب بلند مي شويم، فكر لذت دنيا هستيم، شب هم كه به بستر مي رويم، فكر لذت دنيا هستيم، و آنجايي كه تزاحم بين دنيا و آخرت هست دنيا را انتخاب مي كنيم: (بل توثرون الحياه الدنيا و الاخره خير وابقي) (اعلي: 61و 71) مثلا، اگر وظيفه واجب فرد در يك طرف، و پول هم در طرف ديگر باشد، پول را ترجيح مي دهد. و يا اگر قرآن بگويد- مثلا- نيم ساعت پيش از اذان صبح بلند شويد و چند ركعت نماز نافله شب بخوانيد معلوم نيست چند بار در عمرمان به آن عمل كنيم: (و من الليل فتهجد به نافله لك عسي ان يبعثك ربك مقاماً محمودا) (اسراء: 97)؛ و پاسي از شب را بيدار و متهجد باش و نماز شب را كه خاص توست به جاي آور كه خدا تو را به مقام محمود مبعوث گرداند. (و من الليل فاسجد له و سبحه ليلاً طويلا) (انسان: 62)؛ و پاسي از شب براي او سجده كن و شبي بلند او را به پاكي ستايش كن. آيا ما واقعاً دوستدار قرآن و مروج قرآن هستيم؟ نتيجه دوري از عمل به قرآن به اينجا مي رسد كه كم كم فهم ما اين گونه مي شود كه احكام قرآن هم تاريخمند است؛ يعني اين احكام براي يك زمان خاصي بوده است كه- مثلا- گفته اند اگر كسي چنين و چنان كرد او را تازيانه بزنيد، ولي الان كه بشر متمدن شده، بايد آزاد باشد هر كاري دلش مي خواهد بكند! اين سخن را چه كساني مي گويند؟ مسلمان ها و متدينان! اگر فرض كنيد فقط در دانشگاه آمريكا و اروپا مي گفتند، خيلي مهم نبود؛ براي اينكه آنان از اول بنا ندارند به قرآن عمل كنند. ولي عالم مسلمان نيز كم كم مصداق آيه (أفرأيت من اتخذ الهه هواه) (جاثيه: 32) (آيا مي بيني آن را كه هواي نفسش را خداي خود قرار داده؟) مي شود. با اينكه علم دارند، خدا گمراهشان مي كند، قلبشان سياه است و نمي فهمند. چقدر ما در قرآن تعبيرهايي داريم از قبيل (ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم) (بقره: 7) (خداوند بر دل ها و گوش هايشان مهر نهاده) و (طبع الله علي قلوبهم) (نحل: 801) (خداوند بر دل هايشان مهر نهاده) و امثال آن. چطور مي شود كه انسان اين گونه مي شود؟ ريشأ همأ اينها در اين آيات بيان شده است: (اتخذ الهه هواه) (جاثيه: 32)؛ هواي نفسش را خداي خود قرار داده. (واتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين و لو شئنا لرفعناه بها ولكنه أخلد الي الارض واتبع هواه) (اعراف: 571-671)؛ و بر آنان بخوان خبر كسي را كه نشانه هاي خود را به او داديم و او از آنها بيرون رفت. پس شيطان به دنبال او رفت و از گمراهان شد و اگر مي خواستيم او را با آن نشانه ها بالا مي برديم، ولي او به زمين چسبيد و از هواي خود پيروي نمود. حالا هر كسي حساب بكند آيا من مصداق اين آيه نيستم؟ نمونأ بارز اين محاسبه جايي است كه انسان در يك طرف تكليف واجبي داشته باشد و در طرف ديگر لذت دنيا باشد و اين دو با هم تزاحم داشته باشند، كدام را انتخاب مي كند؟
ما وقتي از عنايات الهي استفاده خواهيم كرد- و هيچ كس بدون عنايت خدا به جايي نمي رسد- و وقتي مشمول عنايات و ادعيه حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) قرار مي گيريم كه اين كتاب را جدي باور كنيم و بناي عمل به آن داشته باشيم. هر آيه را تحقيق كرديم و معناي واقعي آن را فهميديم، بناي عمل داشته باشيم، نه اينكه پرونده را بايگاني كنيم و بگوييم خوب فهميديم! بلكه بايد عمل كنيم؛ آيا اين آيه دروغ است؟ (لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون) (آل عمران: 29)؛ هرگز به نيكي نمي رسيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد (در راه خدا) خرج كنيد. آيا ما اين گونه هستيم؛ آن چيزهايي را كه دوست داريم انفاق مي كنيم؟ هركس به اندازأ خودش. آيأ (لن تنالوا البر) مخصوص ميلياردرها نيست، بلكه خطاب به همأ ماست. آيا ما دايم در اين فكريم و دوست داريم كه اندوخته هايمان افزوده شود و مصداق آيه (بل توثرون الحياه الدنيا) قرار گرفته ايم، يا دوست داريم زمينه اي فراهم بشود بهتر بتوانيم به ديگران رسيدگي و كمك كنيم؟ آيا در فرض نخست، قرآن را باور كرده و درپي ترويج آن با همين مضامين هستيم (چيزي كه خودمان باورمان نيست و خودمان عمل نمي كنيم!) نتيجه سخن آنكه ما دو وظيفه داريم:يكي اينكه سعي كنيم قرآن را بهتر بفهميم؛ ديگر اينكه سعي كنيم بهتر عمل كنيم و اين دو با هم تأثير و تأثر متقابل دارند. وقتي بهتر مي فهميم كه بهتر عمل كنيم. تا بهتر عمل نكنيم، لطايف قرآن را درك نمي كنيم.

نمونه اي از درك متعالي قرآن در پرتو عمل

گاهي خيال مي كنيم هرچه را بايد بفهميم فهميده ايم. اگر كسي اعتراف كند كه بعداز 06 سال تحقيق درقرآن، امروز چيزي فهميده است كه در طول اين 06 سال به ذهنش نرسيده است، مي گويند دروغ مي گويد. يك چيزهايي بزرگان نقل مي كنند كه بنده هم در اين سن و با ريش سفيد و استفاده از اساتيد هنوز راز آن را نمي فهمم. شايد بعضي ها به ياد داشته باشند مرحوم آيت الله اراكي(ره) قبل از انقلاب در مسجد امام حسن عسكري(ع) قم نماز جمعه مي خواندند و خيلي از ائمه جماعات هم به احترام ايشان جماعت ظهر خود را تعطيل مي كردند. در يكي از خطبه هاي نماز جمعه كه من هم حاضر بودم درباره فهم قرآن صحبت مي كردند، از مرحوم آخوند ملافتحعلي سلطان آبادي (اراكي) ياد كردند. وي در زمان ميرزاي بزرگ(ره) از طرف ايشان، در سامراء سه مسئوليت داشت: يكي اقامه نماز جماعت، ديگري درس اخلاق و سوم درس تفسير. مرحوم آيت الله اراكي راجع به تفسير ايشان نقل فرمودند كه وي در اواخر عمر نابينا شده بود و مطالعه ايشان تفكر در قرآن بود. روزي مشغول تفكر درباره آيه اي از قرآن بود كه ناگهان صيحه اي كشيد.نزديكان آمدند و از راز صيحه ايشان پرسيدند. ايشان در پاسخ فرمود: يك آيه و شش هزار معنا! ظاهرا مرحوم آقاي حكيم به استناد همين گونه بيانات مرحوم آخوند ملافتحعلي سلطان آبادي به جواز استعمال لفظ در بيش از يك معنا قايل شدند. ايشان در كتاب (حقايق الاصول، ج 1، ص 59) به اين نكته اشاره كرده اند كه مرحوم سلطان آبادي گاهي در تفسير يك آيه ده ها معنا بيان مي كردند؛ معناهايي كه همديگر را نفي نمي كنند. شايد چيزي شبيه آنچه در روايات است -و ما مقصود از آنها را نمي فهميم- كه «ان للقرآن ظهرا و بطنا»؛ به راستي براي قرآن ظاهر و باطني است. اين مطلب در احاديث فراواني آمده است؛ يك روايت نيست كه انسان بگويد اين از اسرائيليات است، يا سند آن ضعيف است. ده ها روايت به اين مضمون نقل شده است. ما معناي ظاهري آيه را درست نمي فهميم، كلي بايد زحمت بكشيم تا معناي ظاهري آيه را بفهميم؛ ولي وقتي معناي بعدي و دشوارتر فهميده مي شود كه انسان پس از فهم ظاهر آيه، آن را به دل بسپارد و عمل كند و بدان ملتزم شود. آن وقت دريچه اي باز مي شود تا معناي لايه زيرين را هم ببيند و همين طور نسبت به معناي عميق تر از آن.
قرآن گنج گران بهايي است كه قابل قيمت گذاري نبوده و به رايگاه دراختيار من و شماست و هنوز در باب استفاده از ظاهر آن درمانده و اندر خم يك كوچه ايم. معني آياتي كه عرض كردم، ظاهر بود.
مقصود ما باطن آيه (بل تؤثرون الحياه الدّنيا) نبود. اگر به همين ظاهر هم ملتزم نباشيم، چه استفاده اي از آن خواهيم كرد؟ قرآن كريم بزرگ ترين هديه الهي براي مخلوقات است كه با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست. اگر چيزي بزرگ تر از اين ممكن بود، خداي متعال آن را مي داد. يك وقت يكي از اساتيد سؤالي خيلي ساده اما خيلي پرمعنا مطرح كردند؛ گفتند: شما فكر مي كنيد اگر ممكن بود بهتر از قرآن چيزي را بيان بكنند خداوند كوتاهي مي كرد و بخل مي ورزيد؟ خداوند اين همه تشكيلات درست كرد و از بهترين بندگانش پيغمبري فرستاد و پيامبر(ص) نيز همه مشكلات را تحمل كرد، براي اينكه قرآن به دست من و شما برسد. آيا اگر بهتر از اين مي شد، خدا كوتاهي مي كرد؟ يعني به برهان انّي اثبات مي شود كه كلامي بالاتر از اين ممكن نيست. اين قرآن در اختيار ماست كه فقط چند آيه اش را بخوانيم و يك مقدار تجويد و صوتش هم به عنوان يك هنر رعايت كنيم؟ يعني اين هنري است كه قاري نيز مانند يك آوازخوان كه آوازي مي خواند و برايش كف مي زنند، گروهي براي تشويق او «الله الله» بگويند؟ (ولو أن قرآناً سيّرت به الجبال أو قطعت به الأرض أو كلم به الموتي...) (رعد:13)؛ اگر قرآني مي بود كه كوه ها بدان جابه جا مي شد يا زمين بدان پاره پاره مي شد يا با آن با مردگان سخن گفته مي شد (همين قرآن است.) اين در وصف خود قرآن است. اگر آن بيان را به اين مطلب ضميمه كنيم؛ يعني اگر ممكن بود قرآن چنين باشد و اين قرآن نيست و چيز ديگري بايد باشد و خدا نازل نمي كرد، خدا بخل مي ورزيد! اين همان قرآني است كه (سيّرت به الجبال... او كلّم به الموتي...) اين همان قرآني است كه اهل قرآن با يك آيه آن بيمارهاي لاعلاج را شفا مي دادند؛ با خواندن يك آيه طي الارض داشتند. از كسي توقعي نيست كه به آن مراتب متعالي دست يابد، بلكه مي گوييم به همين دستورات ظاهري كه قرآن داده براي ثواب آخرت عمل كنيم. اگر باورمان است كه دنيا مقدمه است و آخرت هدف اصلي، و واقعاً خواستني است، ما كوتاهي كرده ايم.
آنچه بيان شد زبان حال خودم بود. به شما عزيزاني كه جوان هستيد و هنوز فرصت زيادي براي علم و عمل داريد، توصيه مي كنم كه قرآن را جدي بگيريد. سعي كنيد خودتان را با مضامين قرآن تطبيق بدهيد، مطالبي را كه به عنوان واقعيت ها بيان شده به جد باور كنيد. آياتي كه به عنوان دستورالعمل هست به حد توان عمل كنيد، وگرنه روزي پشيمان خواهيد شد. و پشيماني ما بيشتر از ديگران است؛ براي اينكه آنها كه نفهميدند وقتي هم بفهمند چنين چيزي از دستشان رفته، دست كم پيش خود و وجدانشان مي گويند كه ما نفهميديم. اما ما كه فهميديم و دانستيم و در اختيارمان بود و اين همه توصيه ها و تأكيدها براي عمل و توبيخ ها براي ترك آن ديده بوديم و باز هم اهميت نداديم، حسرتمان زيادتر خواهد بود. خدا انشاءالله به بركت عنايات حضرت ولي عصر- ارواحنا فداه- نورانيتي در دل هاي ما قرار دهد كه قرآن را بهتر بفهميم و بهتر عمل كنيم.


مقالات مشابه

تأثير نيت بر ارزش اخلاقي عمل از ديدگاه قرآن كريم

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمحمود رجبی, محمد باقریان خوزانی

فرایند شکل‌گیری نظام عمل صالح از منظر قرآن و روایات

نام نشریهآموزه های قرآنی

نام نویسندهسهیلا پیروزفر, مرتضی ایروانی نجفی, فاطمه مولودی

تبیین هندسه علم در اندیشه قرآنی

نام نشریهپژوهشنامه معارف قرآنی

نام نویسندهمحمدحسین خوانین‌زاده, یاسر ملکی

معناشناسی و استعمال واژگان عقل، فهم، علم و فکر در قرآن کریم

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهسیدابوالفضل سجادی, مطهره فرجی